English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5223 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
resolveme this U این پرسش را پاسخ دهید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Please reply as a matter of urgency. U لطفا فوری پاسخ دهید.
inquiry system U سیستم پرسش- پاسخ
interrogator responsor U دستگاه پرسش- پاسخ
open ended question U پرسش باز پاسخ
Excepting [With the exception of] two students, no one could answer the last question correctly. U به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
queried U که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
queries U که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
querying U که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
query U که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
queries U زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
queried U زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
query U زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
querying U زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
reply [answer] U پاسخ نامه ای [پاسخ به پیام پست الکترونیکی ] [پاسخ زبانی دفاعیه]
interrogatively U بشکل پرسش بطور پرسش
answering U پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answered U پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answers U پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answer U پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
destination U را قرار می دهید
destinations U را قرار می دهید
give it a shake U انرا تکان دهید
have patience with me U بمن مهلت دهید
show your ticket to him U بلیط خودراباونشان دهید
let me know U بمن اطلاع دهید
may i see you home? U اجازه دهید شمارابخانه
permit me to say U اجازه دهید بگویم
Please let me know. U لطفا"به من اطلاع دهید
If not , please let me know. U درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
Might I ask a question? U اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
go on U سخن خود را ادامه دهید
Why don't you answer? U چرا جواب نمی دهید؟
Please show me the way out I'll show you ! U لطفا " را ؟ خروج را به من نشان دهید
voice answer back U یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
show him your ticket U بلیط خودرا باو نشان دهید
continue port/starboard U چرخش به سمت چپ یا راست را ادامه دهید
mouses U که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
mouse U که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
originated U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
hard starboard U سمت ناو را بسمت مغناطیسی اعلام شده تغییر دهید
arrow pointer U پیکان کوچکی است که می توانید آنرا با استفاده از mouse حرکت دهید
linking U طرحی که به شما امکان درج داده از یک برنامه کاربردی به دیگری می دهید با کمک تابع OCE
reach out with an olive branch U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch <idiom> U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
questions U پرسش
items U پرسش
questioned U پرسش
item U پرسش
question U پرسش
query U پرسش
querying U پرسش
test item U پرسش
queries U پرسش
queried U پرسش
hard port U فرمان سمت را به سمت مغناطیسی تغییر دهید درعملیات دریایی
mouses U نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse U نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
item selection U پرسش گزینی
inquiry U پرسش بازجویی
poseur U پرسش دشوار
inquiries U پرسش بازجویی
poseurs U پرسش دشوار
poser U پرسش دشوار
posers U پرسش دشوار
questtioningly U پرسش کنل
questionary U پرسش نامه
questioningly U پرسش کنان
item analysis U تحلیل پرسش
leadingquestion U پرسش راهنما
item validity U اعتبار پرسش
item difficulty U دشواری پرسش
interrogatively U ازراه پرسش
interrogarive pronoun U ضمیر پرسش
cross-examinations U پرسش و مقابله
cross-examination U پرسش و مقابله
questions U تردید پرسش
catechize U از راه پرسش
questioned U تردید پرسش
catechist U ازراه پرسش
floorer U پرسش سخت
interrogator U پرسش کننده
in an interrogatory tone U با لحن پرسش
question U تردید پرسش
indirect question U پرسش غیرمستقیم
oblique question U پرسش غیرمستقیم
interogation mark U نشان پرسش
interrogators U پرسش کننده
point of interrogation U نشان پرسش
catechise U از راه پرسش
question marks U پرسش نشان
debriefed U پرسش کردن
debriefs U پرسش کردن
cross-examining U پرسش کردن از
question mark U پرسش نشان
debrief U پرسش کردن
cross-examines U پرسش کردن از
cross-examined U پرسش کردن از
cross-examine U پرسش کردن از
status enquiry U پرسش نامه وضعیت
leading questions U پرسش راهنمایی کننده
multiple choice item U پرسش چند گزینهای
inquiry U پرسش بازجویی رسیدگی
catechism U پرسش نامه مذهبی
catechize U از راه پرسش یاددادن
this very question U دقیقا همین پرسش
leading question U پرسش راهنمایی کننده
circularize U پرسش نامه فرستادن
catechise U از راه پرسش یاددادن
item discrimination index U ضریب افتراق پرسش
leap frog test U آزمایش پرسش قورباغه
catechisms U پرسش نامه مذهبی
to overwhelm with questions U غرق پرسش کردن
quiz U شوخی پرسش و ازمون
inquiries U پرسش بازجویی رسیدگی
quizzes U شوخی پرسش و ازمون
inquisitorial U مقرون به سخت گیری در پرسش
status enquiry U پرسش درخصوص وضعیت مشتری
multiple-choice U وابسته به پرسش چند پاسخی
inquires U پرسش کردن جویا شدن
enquired U پرسش کردن جویا شدن
She did not ask about this. U او [زن] دراین باره پرسش نکرد.
inquired U پرسش کردن جویا شدن
in qviries r. to the accident پرسش هایی درباره آن رویداد
enquires U پرسش کردن جویا شدن
inquire U پرسش کردن جویا شدن
to p angone with questions U با پرسش زیاد کسی را بستوه اوردن
this act provoked my inquiry U این کار موجب پرسش من است
... if you don't mind my asking U ... اگر پرسش من [برای تو] ایرادی ندارد
to pry into a person affairs U فضولانه در باره کسی پرسش کردن
to p any one with question U کسی را از پرسش زیاد بستوه اوردن
interrogates U مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogated U مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogating U مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
catechetical U مبنی براموزش زبانی ازراه پرسش وپاسخ
interrogate U مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
open U به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
relational database management system U پرسش پایگاه داده ها که حاوی عملگرهارابط های است
catechetics U فن اموزش اصول دین بوسیله پرسش مسئله گویی
opened U به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
opens U به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
jump instruction U پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
a penny for your thoughts <idiom> U [طریقه ای پرسش در مورد اینکه طرف مقابل به چی فکر می کند؟]
maieutics U فن زنده کردن فکر نهایی شخص بوسیله پرسش وپاسخ
image U توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر با کیفیت خوب و بدون پرسش
images U توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر با کیفیت خوب و بدون پرسش
response [commentary] U پاسخ
replied U پاسخ
in reply to U در پاسخ
responded U پاسخ
negative reply U پاسخ رد
replying U پاسخ
respond U پاسخ
answers U پاسخ
item of written comment U پاسخ
reaction [answer, commentary] U پاسخ
responds U پاسخ
statement U پاسخ
reply U پاسخ
answering U پاسخ
representation [statement] U پاسخ
rebutter U پاسخ رد
response U پاسخ
counterplea U پاسخ رد
replication U پاسخ
answerback U در پاسخ
no U : پاسخ نه
responsions U پاسخ
in answer to U در پاسخ به
answer U پاسخ
responses U پاسخ
answered U پاسخ
replies U پاسخ
content response U پاسخ محتوایی
delayed response U پاسخ درنگیده
consummatory response U پاسخ پایانی
conditioned response U پاسخ شرطی
correct response U پاسخ درست
answers U پاسخ به یک سوال
image response U پاسخ تصویر
impluse response U پاسخ ایمپولز
frequency respone U پاسخ فرکانس
emitted response U پاسخ صدوری
whole response U پاسخ کلی
discriminatory response U پاسخ افتراقی
right answer U پاسخ درست
distal response U پاسخ دوربرد
w response U پاسخ کلی
response strength U نیرومندی پاسخ
response set U امایه پاسخ
response latency U نهفتگی پاسخ
response intensity U شدت پاسخ
response generalization U تعمیم پاسخ
response equivalence U هم ارزی پاسخ
response duration U مدت پاسخ
response differentiation U تفکیک پاسخ
response amplitude U دامنه پاسخ
Recent search history Forum search
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2میشود جواب دهید برای په جواب flower bed را پیدا نکردیم
2میشود جواب دهید برای په جواب flower bed را پیدا نکردیم
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1معنی lead lag compensator
2شما اهل کجا هستید
1 moves up the range
2صفات ملکی را توضیح دهید.
2صفات ملکی را توضیح دهید.
1فرایند اتاق سربی را شرح دهید
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com